سلام عزیزم امروز بعد از یه مدت طولانی از اون کوچه رد شدم .
همون کوچه ای که بهت گفتم دوست دارم همون کوچه ای که خوردم کردی همون جای که قلبم رو له کردی اونجای که میدونم الان یادت نمیاد اون جای که بهم گفتی اگه یه بار دیگه دورو برم بیای به بابام میگم حالتو بگیره اونجای که بهت گفتم دوست دارم ولی تو گفتی من دوست ندارم نمیدونم میخواستی چی رو ثابت کنی نمیدونم شاید اون بهت زودتر گفته بود دوست دارم شاید اون بیشتر از من بهت توجه میکرد نیمدونم ولی من دوست داشتم دیوونه اره دوست داشتم .
این خاطره تلخ رو گذاشتم اینجا میدونم هیچ وقت نمیخونیش شاید اصلا نبینی ولی اینو مطمنم اگه بخونی یادت نمیاد که این خاطره بهت ربطی داشته.
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت